دنیای هیراد، شاهزاده من

دل درد

اون شب خیلی شب ناراحت کننده ای بود دل دردت شروع شده بود حدود 2 ساعت گریه کردی آخرسر مجبور شدیم سشوار روشن کنیم تا آروم بشیم  ...
9 بهمن 1393

تولد دو ماهگی

عزیز دل مامان و بابا اینم تولد دوماهگیت عزیز دلم رفتیم خونه ی مامان طلعتت با خاله فرشته و مامانی و ارشیا البته دایی حمید اینا هم بودن  ...
9 بهمن 1393

روزی که به دنیا اومدی

روز 28 آبان صبح ساعت 4 صبح از خواب بیدار شدم زیاد حالم خوب نبود بلند شدم باباتو صدا کردم گفتم بلند شو آماده شو بریم بیمارستان پدرت گفت بخواب چیزی نیست .منم که حرف گوش کن , رفتم دراز کشیدم اون روز خیلی ناراحت بودم mp4 رو برداشتم توی این جور مواقع تنها چیزی که آرومم می کرد گوش کردن متالیکا بود هدفن گذاشتم با صدای زیاد گوش می کردم آهنگ the unforgiven . دل دردم بیشتر شد اصلا فکرشو نمی کردم الان موقش باشه .خلاصه رفتم دوش گرفتم باباتم زنگ زد آژانس .توی راه داشتیم با هم می گفتیم خوبه بگه الان باید زایمان کنی .کلی تو راه برای خودمون می گفتیم و می خندیدیم .ساعت 7 صبح بود رسیدیم بیمارستان تخت جمشید اعظیمیه .برای چکاب رفتیم داخل که گفتن باید بری بستری ...
8 بهمن 1393