دنیای هیراد، شاهزاده من

روزی که به دنیا اومدی

1393/11/8 13:32
نویسنده : مامان و بابا
84 بازدید
اشتراک گذاری

روز 28 آبان صبح ساعت 4 صبح از خواب بیدار شدم زیاد حالم خوب نبود بلند شدم باباتو صدا کردم گفتم بلند شو آماده شو بریم بیمارستان پدرت گفت بخواب چیزی نیست .منم که حرف گوش کن , رفتم دراز کشیدم اون روز خیلی ناراحت بودم mp4 رو برداشتم توی این جور مواقع تنها چیزی که آرومم می کرد گوش کردن متالیکا بود هدفن گذاشتم با صدای زیاد گوش می کردم آهنگ the unforgiven . دل دردم بیشتر شد اصلا فکرشو نمی کردم الان موقش باشه .خلاصه رفتم دوش گرفتم باباتم زنگ زد آژانس .توی راه داشتیم با هم می گفتیم خوبه بگه الان باید زایمان کنی .کلی تو راه برای خودمون می گفتیم و می خندیدیم .ساعت 7 صبح بود رسیدیم بیمارستان تخت جمشید اعظیمیه .برای چکاب رفتیم داخل که گفتن باید بری بستری بشی برای زایمان .که رفتم آماده شدم رفتم اتاق عمل ساعت 10:9 به دنیا اومدی عزیز دل مامان , بابا . توی اتاق عمل وقتی تورو آوردن گذتشتن کنار صورتم یه حسی داشتم که نه میشه توصیفش کرد نه تکرار شدنیه خیلی حس قشنگی بود وقتی از شکمم آوردنت بیرون صداتو شنیدم از خوشحالی اشک تو چشمام جمع شده بود 

این عکس از بیمارستانته 

اینم عکس روز اولت توی بیمارستانت

 

 

پسر عزیزم انقدر پسر آرومی بودی هر سه , چهار ساعت یک بار بیدار می شدی شیر می خوردی می خوابیدی خیلی آقا بودی هستی و خواهی بود عشق من 

 

 

پسندها (1)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)