اشک
پسر عزیزم امروز سه ماه و بیست و چهار روزته . اولین اشکت و ریختی
نویسنده :
مامان و بابا
20:15
تولد پسردایی
پسر عزیزم امروز می خوایم بریم تولد پسر داییات
نویسنده :
مامان و بابا
5:17
سه ماه و یک روزه
پسرم هیراد عزیزم امروز برای اولین بار با پای راستت روی زمین فشار میدادی عقبی می رفتی پسر گلم ...
نویسنده :
مامان و بابا
18:38
سه ماهگی
پسر عزیزم امروز تولد سه ماهگیته مامان بزرگ و بابابزرگت با دایی و زندایی و آرینم اومدن اینجا توی شادیمون در کنارمون باشن اینم عکسای دیگه از روز تولدت عزیز دل مامان بابا ما خیلی دوست داریم ...
نویسنده :
مامان و بابا
18:34
دو ماه و چهارده روز
پسر عزیزم ما هنوز خونه ی بابابزرگتیم . دیروز داشتی کتابتو می خوندی , حرف میزدی ,این تصویرو خیلی دوست داری ...
نویسنده :
مامان و بابا
10:50
دو ماه و سیزده روز
روز دومیه که خونه ی مامان شیرین و بابا عباستیم . روی پای مامانیت بودی مامانیتم داشت باهات حرف می زدو بازی می کردی که یهو جیغ کشیدی که من و مامانیتو عمه ات با تعجب به هم نگاه کردیم و کلی هم خندیدیم اولین باری بود که جیغ کشیدی .این عکست از اون روز ...
نویسنده :
مامان و بابا
10:42
دوماه و دوازده روز
ما اومدیم خونه ی مامان شیرینت و بابا عباست . بابات سرما خورده به خاطر اینکه توهم سرما نخوری اومدیم اینجا پسر عزیزم ...
نویسنده :
مامان و بابا
10:35
63 روزگیت
اون روز برای اولین بار که توی تشک بازیت گذاشتمت خوشحال بودی خیلی عروسکاتو دوست داشتی , باهاشون حرف میزدی , می خندیدی قربون اون چشمای خوشکلت ...
نویسنده :
مامان و بابا
17:26